پیشبینی رایگان مسابقات فوتبال اروپایی
بارسلونامنچسترسیتیمنچستر یونایتدلیورپولآرسنالچلسی
داغ تــرین هاپیشخوان شخصیپیشبینی رایگان

شعر طنز مثنوی خواب دیدن مولانا

زمان ارسال : جمعه 10 بهمن 1399
بشنو از من چون حكايت می‌كنم
خواب ديشب را روايت می‌كنم

ديشب اندر خواب ديدم مولوی
شاعر ده‌ها هزاران مثنوی

روح او از قونيه تيک آف كرد
يک نظر بر عالم اطراف کرد

چون گذشت از مرز بازرگان همی
زير لب ميخواند با خود مثنوی

هر كسی كو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش

او بسوی بلخ و مشرق می‌شتافت
با سماعش لايه‌های جو شكافت

گفتم ای مولای خوب و پاک ما
بلخ ديگر نيست جزو خاک ما

بلخ و خوارزم و بخارا از وطن
گشته منفک و ز غوغا راحتن

گفت پس كو باميان و نخجوان
يا سمرقند و هرات و ايروان

گفتم اينها چون زيادی بوده‌اند
شاه‌ها از كيسه‌شان بخشيده‌اند

گفت پس اندر كدامين سرزمين
می‌زيند ايرانيان راستين؟

گفتمش شيراز و رشت و اصفهان
زاهدان تبريز و سمنان سيستان

مشهد و ساری اراک و بيرجند
عده‌ای هم كز ايران رفته‌اند

گفت اكنون مركز ايران كجاست؟
در كدامين شهر غوغاها بپاست؟

گفتمش تهران بود، مولای ما
ليدر تورت شوم با من بيا

بردمش با خود به تهران بزرگ
آن كلانشهر عظيم و بس سترگ

چون كه دود شهر را از دور ديد
از تعجب يک وجب از جا پريد

گفت این دود پراکنده ز چیست؟
آتشی در نیستان یا خرمنی است؟

زود باش آتش گرفته شهرتان
كن خبر داروغه و آتش نشان

گفتمش مولا نزن تو بال بال
دود خودروهاست بابا بی‌خيال

ما همه مشتاق آثار توييم
عاشق و سرمست اشعار توييم

نام خود بينی بهرجا بنگری
كافه رستوران هتل يا زرگری

چارراه و هم خيابان مولوی
كوچه و بن بست و ميدان مولوی

گفت من آگه نبودم اينقدر
عاشق شعريد و فرهنگ و هنر

دست من گير و به آنجاها ببر
تا ببينم مردم كُوی و گذر

بردمش با خود خيابان خودش
مطمئن بودم كه می‌آيد خوشش

از سرا و تيمچه تا پامنار
از سر بازارچه تا پاچنار

می‌كشاندم مولوی را با خودم
در ميان ازدحام و دود و دم

خلق در طول خيابانها روان
بين خودروها ولو پير و جوان

بوق و سوت و گاز و ويراژ و موتور
گوييا گم گشته با بارش شتر

كودكی اموال دزدی می‌فروخت
گوشی همراه و ارز و كارت سوخت

هم گروهی مال‌خر در چارراه
هم بساط سرقت گوشی به راه

بين شرخرها و دلالان ارز
شد پشيمان آمده اين سوی مرز

الغرض ملای رومی مولوی
در خيابان خودش شد منزوی

آنقدر گرداندمش بالا و پست
گفت اوه محمود جان حالم بد است

من شدم سردرد از اين غوغا و داد
آتش است اين بانگها و نيست داد

بردمش جايی مصفا و خنک
قيطريه زعفرانيه ونک

ماركت و پاساژ و كافي شاپ و مال
تا مگر يادش رود آن قيل و قال

چون كه او برچسب قيمتها بديد
نعره‌ای زد جامه‌اش بر تن دريد

رو به صحرا و بيابانها نمود
گفتمش‌ای شيخ اين حالت چه بود؟

گفت بخشيدم عطايش بر لقا
اين چه بلوايی است يارب، خالقا

هم شلوغی دود و اين آلودگی
هم گرانی آخر اين شد زندگی؟

ای دو صد رحمت به روم و ترکیه
این وطن انگار هرکی هرکیه

باز گردم بر مزارم که ممات
بهتر از اینگونه در قید حیات


هشتگ لایک کنیم
مهمانکاربر مهمان@Guest
از اینکه بارسا نیوز را انتخاب کردید متشکریم. به نظر می‌رسد شما از یک مسدود کننده تبلیغات استفاده می‌کنید.
تبلیغات به ادامه فعالیت و ارائه خدمات باکیفیت و اخبار بروز کمک می‌کند.
لطفاً مسدود کننده تبلیغ را غیرفعال کنید و از اخبار بروز سایت لذت ببرید.