بهتر از این معلم وجود نداره برای فاتی و پویچ
-------------------------------
رودریگو:
وقتی مودریچ فهمید بابام 35 سالشه باورش نمیشد. بعد بهم میگفت که باید بهش احترام بزارم. چون سن بابامو داره. منم اونو بابا صدا میزنم و اونم منو پسر
-------------------------------
هر کس به نوعی میکوشد از سکوت شفا یابد، بعضیها به سفر میروند. در بیصبری آنها برای دیدار از کشورها و انسانهای دیگر امید آن نهفته است که اشباح تیره و تار درونی را پشت سر نهند و با کسی برخورد کنند که بتوانند به گفت و گو بنشینند، بعضیها نیز مست میکنند تا اشباح تاریک درون خود را فراموش سازند تا شاید قادر به گفتگو با دیگران شوند.
چه بسیار کارهای دیگر نیز هست که انسانها برای آنکه مجبور نباشند حرف بزنند دست به انجام آن میزنند. برخی شبهایشان را در سینما میگذرانند، و آنجا هم به خواب میروند تا با زنی که پهلویشان نشسته مجبور به گفت و گو نباشند. برخی بریج بازی میکنند یا عشق بازی میکنند، زیرا آن را هم میتوان بدون حرف زدن انجام داد. میگویند این کارها را میکنند تا «وقت بگذرانند» اما در واقع این کارها را میکنند تا مراحل سکوت را از سر بگذرانند.
نجواهای شبانه - ناتالیا_گینزبورگ
-------------------------------
تلنگر
ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۵ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ۵ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭم: ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ: ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻢ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭم: ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ: ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ.