پیشبینی رایگان مسابقات فوتبال اروپایی
بارسلونامنچسترسیتیمنچستر یونایتدلیورپولآرسنالچلسی
داغ تــرین هاپیشخوان شخصیپیشبینی رایگان

چند داستان ترسناک

زمان ارسال : چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400
با سلام

امروز چندتا داستان ترسناک(شایدم زیاد ترسناک نباشه) براتون آماده کردم، تو مطلب بعدی، ادامه کریپی پاستا رو براتون قرار میدم،البته این داستانا صرفا عنوان ترس رو یدک میکشن، ولی شاید خیلی ترسناک نباشن





1- مرد لبخند زن
این یکی از معروف‌ترین داستان‌های اینترنتی است . یک شب معمولی مردی در حال قدم زدن بود ، او در خیابانی خلوت میپیچد و مردی را از دور در مسیر خود میبیند که حرکات عجیبی دارد. وی در حال نزدیک شدن به مرد متوجه میشود که او در حال انجام رقصی بسیار عجیب است و با چشمانی که تا نهایت توان باز شده اند و لبخندی که تا جای ممکن کشیده شده است ، به آسمان خیره شده است.


مرد قصه ی ما بسیار وحشت میکند اما او را پشت سر میگذارد و ادامه میدهد . پس از حدود 10 ثانیه او به پشت سر خود نگاه میکند تا ببیند آن مرد چه میکند ، مرد لبخند زن ما بر زمین افتاده بود ، اما با نگاه مرد ، از سر خود را به سمت آسمان میگیرد و بلند میشود و سریع تر میرقصد و آرام به سمت او حرکت میکند. این بار لبخند او به طرز غیر طبیعی کشیده و چشمان او به طرز غیر طبیعی باز بود. و به هیچی به جز آسمان نگاه نمیکرد.

مرد قصه ی ما سریع قدم میزند و بازمیگردد ، اما باز به عقب نگاه میکند ، این بار مرد با همان حالت سر و با همان نگاه به آسمان با تمام سرعت در حال دویدن سمت مرد قصه ی ما بود. او با تمام قدرت خود میدود دیگر به پشت سر خود نگاه نمیکند تا به خانه برسد.




۲. اتاق عجیب
مردی به متلی میرود و درخواست اتقا میدهد. مدیر آنجا تنها در یک صورت به تقاضای او موافقت میکند ، که تنها قانون متل را رعایت کند ، “ورود و تماشای اتاق روبه رویی از طریق جای کلید ممنوع است” آن مرد قبول میکند و به سمت اتاق خود حرکت میکند. اما کنجکاوی بر او غلبه میکند و سعی میکند وارد اتاق روبه رویی شود ، اما درب قفل است.

او از جای کلید به درون اتاق نگاه میکند . اتاق کاملا معمولی بود و بانویی یفیدپوست پشت به درب ایستاده بود. مرد به اتاق خود میرود و فردای آنروز باز هم از جای کلید به اتاق نگاه میکند ، این دفعه تنها چیزی که مییبیند سرخی است. یک رنگ سرخ و در تمام زاویه دید او.

مرد این موضوع را به متصدی هتل میگوید ، او اصلا تعجب نمیکند و میگوید “از سوراخ کلید اتاق را دیدی نه ؟” و سپس داستان را بیان میکند. آن اتاق متعلق به مردی بود که همسر خود را آنجا کشته است. و شبح او آن اتاق را تسخیر کرده است. آنها مردمان عجیبی بودند ، که پوستشان کاملا سفید و چشم های آنها به سرخی خون بود.



۳-رابطه
داستان در خصوص جرمی است که زمانی که پی میبرد گیل همسر او با فردی رابطه دارد از او طلاق میگیرد. تنها چیزی که او از عاشق همسر سابق خود میداند این است که اسم او چمبرلین است. پس از طلاق او روز به روز متوجه کبودی های بیشتر در اطراف چشم گیل میشود اما چون طلاق گرفته است فاصله ی خود را با او حفظ میکند.

پس از مدتی گیل ناپدید میشود ، و جرمی تصمیم میگیرد اگر طی 24 ساعت خبری از او نشد ، با پلیس تماس میگیرد. فردا ی آن روز در راه کار خود ، پلیس جلوی او را میگیرد. پلیس به او میگوید که صندوق عقب او در طی راه یکهو باز شده است. پس از این که به همراه پلیس به پشت ماشین میروند ، بدن بی جان و خونین گیل را در صندوق میبینند.

پلیس به سرعت به جرمی دستبند میزند و درخواست پشتیبانی میکند. پلیس در بی سیم خود میگوید “من سرکار چمبرلین هستم ، درخواست پشتیبانی و آمبولانس دارم.”




۴.دختر درون عکس
روزی در مدرسه یک پسربچه در میان علف های حیاط مدرسه تصویری از زیباترین دختری که به عمر خود دیده بود پیدا میکند. او یک پیراهن بلند با یک کمربند پوشیده بود و کفش هایی قرمز به پا داشت و یک v با دو انگشت خود نشان میداد.

پسر بچه تصمیم گرفت آن دختر را پیدا کند. او از همه ی افراد مدرسه حتی پدر و مادر خود پرس و جو کرد ، اما هیچ کس او را نمیشناخت. وقتی او سرافکنده به تخت خواب میرود و تصویر را روی میز کنار تخت خود میگذارد.

پسر با صدای تق تق پنجره و خنده ای از شیطنت از خواب میپرد ، اما کسی پشت پنجره نبود. پس از این که دوباره به خواب میرود ، دوباره صدا را میشنود و از خواب میپرد و تصویر وهمی که به سرعت ناپدید شد از لباس آن دختر میبیند. او هیجان زده تصور دختر را برمیدارد و از خانه بیرون میدود . و ناگهان در خیابان صدای بوق میشنود ، یک خودرو به او میزند و او درجا میمیرد.

راننده پس از این که از ماشین بیرون می آید و جسد بچه را میبیند متوجه یک تصویر از یک دختر زیبا با لباسی بلند و کمربند و کفشی قرمزمیبیند ، که با دستان خود ، عدد سه را نشان میداد.



۵. رعد و برق
یک پدر و پسر در شبی طوفانی به سمت خانه ی جدید خود حرکت میکنند. پسر بچه در مورد رعد و برق ها هیجان زده شده و روز بعد مدام در مورد آن صحبت میکند. و حتی روز های بعد. او هر روز صبح که از خواب بیدار میشود با پدر خود در خصوص رعد و برق صحبت میکنند.

پدر کمی تعجب میکند و به او میگوید احتمالا در خواب رعد وبرق دیده است زیرا مدت ها است که شب ها طوفانی نیستند. اما یک روز زمانی که روزنامه میخواند از ترس مو به تن او سیخ میشود. در روزنامه داستانی در خصوص یک جانی و منحرف جنسی کودکان نوشته شده بود ، که قبل از آزار و اذیت از قربانیان خود در خواب با دوربین “فلش دار” عکس برداری میکرد. پدر خشمگین میشود و شب را بیرون از خانه در اطراف پنجره ی پسر خود نگهبانی میدهد.

زمانی که پسربچه از خواب بیدار میشود فریاد میزند”پدر پدر دیگر دیشب رعد و برقا از بیرون نبود…” پدر صحبت او را قطع میکند و میگوید “آره یهو دیشب قطع شد نه؟” اما پسر ادامه میدهد “نه این دفعه از درون کمد من بود”


ادامه در مطلب بعدی
مهمانکاربر مهمان@Guest
از اینکه بارسا نیوز را انتخاب کردید متشکریم. به نظر می‌رسد شما از یک مسدود کننده تبلیغات استفاده می‌کنید.
تبلیغات به ادامه فعالیت و ارائه خدمات باکیفیت و اخبار بروز کمک می‌کند.
لطفاً مسدود کننده تبلیغ را غیرفعال کنید و از اخبار بروز سایت لذت ببرید.