من چیزی نفهمیدم والا

فکر نمیکردم باب اسفنجی انقدر پشم ریزون باشه

یعنی تو واقعیت هم اونا کشته شده بودن؟

قبلا خونده بودم ولی مطلب جالبی بود افرین

باب اسفنجی خیلی زیر پوستی یه سری نکته های عجیبی داره
که وقتی بچه ایم نمیفهمیم

یکی از کریپی‌پاستاها و داستانای اینترنتی جالبه
خیلی یه مدت معروف شد

داستان هیروبراین و نال و انتیتی ۳۰۳ توی ماین کرافت یا....
خیلی مثال میتونم بزنم

من نفهمیدم
چی شد؟

مثل داستان مرگ تنتاسیون شده

حاجی بچگیمونو خراب نکن دیگه اه💀

از اینم نگذریم ک ۷ کارکتر اصلی این سریال هرکدوم یکی از گناه های کبیره بودن

این دختر بچه هم یکی از اون دخترایی بود که کشته شده 😔

اونا اومدن و قضیه رو بازگو کردیم . ادامه ویدیو رو پلی کردیم دوربین روی اختاپوس رفت و پر از صدا های ناله و جیغ و فریاد بود ک نشون داد اختاپوس بلند میشه و اسلحه رو برمی‌داره و به یه چشم خودش شلیک میکنه.
بچه های انیمیشن ساز گفتن ک ما همچین ویدیویی رو نساختیم ...

_ خود مصاحبه شونده بعد چن ماه از فجیع بودن ویدئو خود کشی میکنه

چند بار بالا آوردم ولی دوباره پلی کردیم . دو باره ی عکس جدید اومد اون رو باز کردیم این بار سه تا بچه کنار هم بودن . روده هاشون بیرون بود و چشاشون از حدقه در اومده بود .
متوجه شدیم که این چشما چقدر شبیه چشمای تماشاگران کنسرت بود !
زنگ زدیم به بچه های انیمیشن ساز و رئیس ک بیاین

دوربین داشت به اختاپوس نزدیک میشد ک یهو یه عکس سریع اومد و رفت . خیلی سریع بود مجبور شدیم صحنه رو فریم بندی کنیم تا عکس رو ببینیم . باورم نمیشد چی دارم میبینم جنازه ی بچه ۶ ساله بود که شکمش پاره شده بود و چشماش از حدقه در اومده بود البت سایه عکاس روی جنازه افتاده بود و قابل شناسایی بود .
دوباره ویدیو رو پلی کردیم بازم ی عکس سریع اومد و رفت ، فریم بندی کردیم این سری عکس جنازه ی دختر ۴ ساله بود و وضعیت جنازه قبلی رو داشت و عروسک پاتریک پیشش بود ..

عاری عاری میدانم

داستان فیلم از این قرار بود ک اختاپوس اجرای کلارینت داشت . پاتریک و باب اسفنجی مانع تمرین کردن اختاپوس میشد اونم بهشون تذکر داد تا ساکت شن . ( کیفیت پایین بود و صدا نویزی ) ، اختاپوس به کنسرت میره شروع میکنه به نواختن کلارینت و تا اینجا همه چی اوکی بود
هرچی می‌گذشت نویز صدا بالاتر میرفت بعد اجرا صدای تماشاچیان در اومد صدا عجیب و انگار صدای جیغ و داد از روی شکنجه بود به نظر میرسید صدای جیغ و فریاد بچه باشه دوربین ها می‌لرزیدن چشم های تماشاچیان هم عجیب بود انگار چشم های واقعی یه آدم بودن

شب بود و برای انجام کارها به شرکت ( بازیابی مشکلات قسمت ها ) با همراه ۵ نفر دیگ رفته بودیم .
شرکت در حال پایان بندی قسمت های آخر سریال باب اسفنجی شلوار مکعبی بود .
پشت میز نشستیم و قسمت ها رو بین خودمون تقسیم کردیم بچه های انیمیشن ساز در هر ماه ۵ قسمت می‌ساختن و آخر ماه به ما تحویل میدادن تا ارزیابی کنیم .
به من یه قسمت با نام عجیب افتاد به یکی از دوستام گفتم تا بیاد اسم اپیزود رو بخونه .
کنجکاو شدیم و ویدئو رو پلی کردیم ...