پنجرههای خونه سالم باشن
شب چشای کارگر پدر
با صدای آژیر پاشن
صف بربری، شیر فاسد
دلهره طعم تلخ چَک داداش
تخم دزدی غاز حامله
از لای سفیدیای پرهاش
پرخاش بود ولی مزه داش پ
توی کوچهی بچگی
سنگ خوردن
آسمون کوتاه بود
آویزون کامیونا شدن و مُردن
شست پات تو فوتبال بره
از اجبار عشقش
چپ پا شی
شب تو لباسِ ملوان بخوابی و
صبح تو شورتِ آلمان پاشی