پیشبینی رایگان مسابقات فوتبال اروپایی
بارسلونامنچسترسیتیمنچستر یونایتدلیورپولآرسنالچلسی
داغ تــرین هاپیشخوان شخصیپیشبینی رایگان

ادامه چند داستان ترسناک

زمان ارسال : چهارشنبه 15 اردیبهشت 1400
۶.دیگر هرگز
دختری 17 ساله هنگام شبی بارانی و سرد صدای کوبیده شدن درب خانه ی خو را میشنود ، او درب را بازی میکند و دختری با چشمانی بسیار سیاه را میبیند که خود را لیسی مورگان معرفی کرده است. دختر 17 ساله ی داستان او را به خانه راه میدهد و میگذارد او در آنحا بخوابد ؛ اما صبح هیچ اثری از او در خانه نمیبیند.

دختر تلوزیون را روشن میکند و در اخبار میبیند دختری خردسال به دست مادر خود کشته شده است ، آن دختر همان لیسی بود ، و مرگ او دقایقی پس از این این که او را به خانه راه داده بود کشته شده بود.

دختر داستان ما به یاد می آورد که لیسی شب گذشته دست او را لمس کرده و گفته است “دیگر هرگز”.

پس از گذشت سالیان دراز و ازدواج دختر قصه ی ما ، روزی دختری خردسال با چشمان به تیرگی پر کلاغ را میبیند که در حیاط او پا برهنه میدود و ناپدید میشود ، دختر قبل از ناپدید شدن یک جمله را فریاد میزند “دیگر هرگز




۷.candle cove
چند نفر رفیق به دور هم جمع شده بودند و سعی میکردند خاطرات خود از یک سریال کارتونی در دوران بچگی خود را به یاد بیاورند ، کارتونی عجیب به اسم candle cove جالب اینجاست که هر سه آنها این سریال کارتونی را دیده بودند و به یاد می آوردند ، سریالی که شخصیت اصلی داستان دختری کوچک بود که در تخیلات خود دوستانی از دزدان دریایی داشت.

شخصیت های کارتون بسیار ترسناک و عجیب بودند ، برای مثال کاپیتانی با چشمانی خیره که از همه چیز وحشت داشت ، یا دریا سالاری به اسم “پوست کن” که در واقع یک اسکلت بود ، که کلاه و شنلی از جنس پوست کودکان داشت و…

هر سه رفیق یک اپیزود خاص را به خوبی به خاطر داشتند ، اپیزودی که تمام کاراکتر های کارتون دور هم جمع بودند و با تمام قدرت جیغ میکشیدند ،و در این میان شخصیت اصلی کارتون ناله و گریه میکرد ، گویا مدت ها بود که توسط دوستان خود شکنجه میشد. پس از پایان صحبت ها زمانی که یکی از دوستان به خانه باز میگردد ، سعی میکند تمام این خاطرات را با مادر خود نیز مرور کند ، اما مادر او میگوید آنها هیچ وقت تلوزیون نداشتند.




۸.پرتره ها
در رتبه ی هشتم ترسناک ترین داستان های کوتاه یا ترسناک ترین کریپی پاستا ها در اینترنت ، پورتره ها قرار دارند.این داستان یک شکارچی است که در جنگل ها تنها قدم میزد و به دنبال شکار میگشت.پس از مدتی سعی میکند راه خود را به خارج از جنگل پیدا کند اما گم میشود.

او بالاخره یک کلبه پیدا میکند ، و پس از بار ها درب زدن وارد میشود . پس از این که اطمینان میابد که در کلبه تنها است ، کمی در تاریکی در کلبه قدم میزند تا با محیط آن آشنا شود. کلبه هیچ چیز خاص و عجیبی نداشت ، به جز بیش از ده ها تابلوی پورتره که در تمام اتاق های کلبه آویزان شده اند.پورتره هایی از چهره های عجیب ، مرموز ، زشت و اهریمنی که به طور آزاردهنده ای گویا همه به او خیره شده اند.

او شب را در کلبه میخوابد تا صبح در ر وشنایی خورشید راه خود را پیدا کند. اما صبح موضوعی مو به تن او سیخ میکند ، در کلبه هیچ پورتره ای نبود ، درواقع آنها پنجره بودند.



۹.مرد درون برف ها
دختری در خانه تنها است ، مدت ها پیش در تلوزیون دیده بود که قاتلی روانی از زندان فرار کرده است. در حالی که در خانه قدم میزد نگاه او به پنجره می افتد ، مردی ترسناک دقیقا با مشخصات آن قاتل فراری از بیرون پنجره درون برف ها به او خیره شده و لبخند میزند.

دختر میترسد اما کنترل خود را حفظ میکند ، و سریعا گوشی خود را بیرون می آورد تا با پلیس تماس بگیرد. اما با شنیدن صدای تنفسی نگاه خود را از گوشی برمیدارد ، آن مرد حالا بسیار به او نزدیک شده بود ، دختر از تعجب شوکه میشود و گوشی از دست او می افتد ، تصویری که از مرد در برف ها دیده بود ، بازتاب او روی پنجره بود!


۱۰.پیام مخوف
دو دوست به نام انی و دیوی در حال چت آنلاین بودند ، تا این که انی مینویسد “صداهای عجیبی از بیرون خانه ی ما می آید.”

سپس به بیرون خانه مینگرد و پیرمردی ژولیده را میبیند که در حال کندن زمین با دستان چنگ های خود بود.

انی کمی میترسد و به دیوی که در حال آمدن به خانه ی آنها بود پیام میدهد “پیرمرد عجیبی دارد حیاط ما را میکند – به نظر دیوانه می آید سمت خانه ی ما نیا تا برود.”

پس از مدتی انی پیام میدهد “اون وارد خانه شده ، من در کمد پنهان شدم خیلی میترسم.”

در حین حال که پیرمرد به انی نزدیک و نزدیک تر میشد ، دیوی با انی صحبت میکند و سعی میکند او را آرام کند.

تا این که پس از دقایقی پیرمرد از خانه خارج میشود و انی کاملا آرام جواب دیوی را میدهد . “اون رفت ، حالا میتوانی بیایی خانه ما” ، دیوی ابتدا آرام میشود ،اما به شوخی میگوید “انی از کجا بدانم این خود تو هستی ؟ ” اما انی پس از خواندن این پیام دیگر جواب نمیدهد.



خیلی ممنون بابت مطالعه‌تون
امیدوارم لذت برده باشید
مهمانکاربر مهمان@Guest
از اینکه بارسا نیوز را انتخاب کردید متشکریم. به نظر می‌رسد شما از یک مسدود کننده تبلیغات استفاده می‌کنید.
تبلیغات به ادامه فعالیت و ارائه خدمات باکیفیت و اخبار بروز کمک می‌کند.
لطفاً مسدود کننده تبلیغ را غیرفعال کنید و از اخبار بروز سایت لذت ببرید.